در مورد دزدي توجه چه مي دانيد؟
در حالي كه اين روزها ولع انجام پژوهش در زمينه هاي بازاريابي حسي و بازاريابي عصبي رو به افزايش است، شما را به مطالعه بخش كوتاهي از يادداشت #تيم_وو كه در مجله وايرد منتشر شده دعوت مي كنم. این یادداشت آشکارا پیچیدگی قضاوت های اخلاقی در عصر پست مدرن را نشان می دهد.
در مورد دزدي توجه چه مي دانيد؟
مهارت های روانی | هر جا که توجه و وقت شما بدون رضایت شما گرفته میشود، دزدی توجه رخ میدهد. فاحشترین نمونهها، در جایی رخ میدهد که ما بینندهای اجباری هستیم. در این ژانر مواردی هستند نظیر صفحه نمایشهای پخش تبلیغات جدید و هدفمند در اتاقهای انتظار بیمارستانها؛ شرکتهای هواپیمایی که از یک صفحۀ نمایش درست جلوی صورت شما تبلیغات پر سروصدا پخش میکنند؛ صفحه نمایشهای پخش تبلیغات در داخل آسانسورهای ادارات؛ یا آن ابتکاری که هیچ کس از آن خوشش نمیآید و بهعنوان «تلویزیون تاکسی» شناخته میشود. اینها صرفاً چند نمونه از مقولهای در حال رشد است. در مجموع، آنها ما را با این تهدید رو به رو میکنند که زندگی خود را در یک پیلۀ تنیده از صفحۀ نمایش زندگی کنیم، اما پیلهای که ما را بیشتر شبیه کرم حشره بر جای میگذارد تا پروانهها، چروکیده و ناتوان از اندیشهورزی مستقل.
چه چیزی آن را به «دزدی» بدل میکند؟ پیشرفتها در عصبپژوهی در طول چند دهۀ گذشته بهروشنی نشان میدهد که منابع مغز ما بهطور غیر ارادی توسط صدا و حرکت به کار انداخته میشود؛ بنابراین صفحههای نمایش واقعاً منابع ذهنی کمیاب را مصادره میکنند. آنچنان که آدام گزالی عصبپژوه و لری روزن روانشناس در کتاب خود، ذهن حواسپرت، بیان میکنند، «انسانها دارای حساسیت شدید به مداخله در هدف بهواسطۀ حواسپرتیهای ناشی از اطلاعات بیربط هستند». در همین حال، در قانون، دزدی یا سرقت معمولاً چنین تعریف میشود: تحت اختیار درآوردن یک منبع «تحت شرایطی که بخش عمدۀ سود یا ارزش اقتصادی آن را به دست آوریم». با در نظر گرفتن ارزش اقتصادی تردیدناپذیر وقت و توجه، هنگامی که بدون رضایت یا جبران گرفته میشود، این امر واقعاً تفاوت زیادی با آن ندارد که کسی پول شما را از جیبتان بردارد. بنابراین، هنگامی که شرکتهای فروشندۀ تبلیغاتِ صفحهنمایشهای عمومی به بینندگان اجباری، به رشد دورقمی و میلیاردها دلار درآمد میبالند، آنها در واقع درآمدهایی هستند که با دزدی از ما به دست میآید.
همانطور که در بالا اشاره شد، واژۀ کلیدی در اینجا «#رضایت» است. تفاوت بزرگی وجود دارد بین ورقزدن صفحات یک مجله، خواندن مقالات و تبلیغات از روی اراده و اختیار، و زیر رگبار برنامههای یک صفحۀ نمایش قرارگرفتن هنگامی که هیچ راه گریزی ندارید. در واقع، رضایت شیوهای معمول است که از طریق آن دسترسی به بدن مشروط میشود. مغز بخشی نسبتاً خصوصی از بدن شما است، و از این نتیجه میشود که رضایت شما باید جلب شود قبل از آنکه سیناپسهای شما از سوی یک غریبه دستکاری شود.
گزالی و روزن اظهار میدارند که ما در محیطی تکنولوژیک زندگی میکنیم که ما را تشویق میکند تا بهطور پیوسته توجه خود را بین محرکها جابجا کنیم. با این وجود، همانطور که آنها مینویسند، این جابجایی هزینهای به همراه دارد. جابجایی دائم، ادراکات ما را تنزل میدهد، بر زبان ما تأثیر میگذارد، از تصمیمگیری کارآمد جلوگیری میکند، و توانایی ثبت و یادآوری خاطرات دقیق از رخدادهای زندگی را از ما سلب میکند. تأثیر منفی آن، بر روی افرادی با کنترل شناختی ناقص یا توسعهنیافته، حتی بیشتر است، افرادی نظیر کودکان، نوجوانان، و سالمندان و همچنین بسیاری از گروههای بالینی.
اما موضوع دیگری که بههمین اندازه اهمیت دارد، عبارت است از تأثیر دزدی توجه فزاینده بر روی آن چیزی که ما مایلیم بهعنوان ارادۀ آزاد در نظر بگیریم. آزادی اندیشه ظاهراً ارزشی مبتنی بر قانون اساسی است، بنیان یک جامعۀ آزاد، اما ما مرتباً اجازه میدهیم که آن نقض شود. آنچنان که چارلز بلک، پژوهشگر قانون اساسی، موضوع را بیان میکند: «من از سلامت عقل آن جامعه بر خود میلرزم که، در سطح اصول انتزاعی، از یکپارچگی گرانبهای ذهن فرد دم میزند، و در همین حال، در سطح واقعیت عینی، ذهن فرد را مجبور میسازد تا بخش چشمگیری از هر روز را زیر بمباران با هر آن چیزی بگذراند که جماعتی از تبلیغکنندگان دوست دارند بهسوی آن پرتاب کنند».